توسعه فردی
به زبان ساده یافتن و گسترش دادن توانایی ذاتی، اجتماعی و اکتسابی و به کار گیری آن برای داشتن زندگی با کیفیتتر.
توسعه فردی این روزها حیطههای گستردهای را در بر میگیرد: تقویت حافظه، فن بیان و سخنوری، اصول خواندن و یادگیری، مهارت مدریت و رهبری، تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس و خودشناسی بخشی از حیطهی گستردهی توسعه فردی هستند.
با آمدن و گسترش یافتن شبکههای اینترنتی و جمعی مهارت دیداری و اجتماعی در افراد جامعه بیش از پیش شده است که این خود به لزوم توسعه فردی دامن میزند.
زندگی بدون مهارت در هیچ عصری از کیفیت مطلوبی برخوردار نبوده است.
توسعه فردی به نوعی ما را به مهارت لازم برای رسیدن و کامیابی از زندگی با کیفیت هدایت میکند.
زندگی مطلوب برای هر فردی تعریف ویژه و شخصی دارد. از همین جهت شاخههای توسعه فردی هر روز در حال افزایش است.
اگر بخواهیم توسعه فردی را با خلاقیت که مبحث مقاله قبل بود ربط دهیم هر دو حیطه به یک هدف میرسند و در واقع کامل کنندهی یکدیگرند.
در مقاله قبل در مورد خلاقیت درونی و بیرونی صحبت کردیم و این که یکی از راههای رسیدن به خلاقیت درونی و بیرونی کمک گرفتن از شاخههای گستردهی توسعه فردی است.
توسعه فردی در خلاقیت بیرونی
خلاقیت بیرونی همانطور که گفتیم یعنی یافتن مهارت و استعداد شخصی و آموزش دیدن آن و به کارگیری آن برای کسب درآمد.
در این حیطه میتوان سراغ مربیان و مشاوران عمومی رفت و یا دورههای کوچینگ و تخصصی را شرکت کرد.
مربیان و موسسات زیادی امروزه در این زمینه آموزش دیده و مشغول فعالیت هستند. و حتی کتابهای توسعه فردی در زمینههای مختلف وجود دارند که میتوان از آنها استفاده کرد و راهکارهای مفید آنها را به کار گرفت.
توسعه فردی مانند یک پازل عمل میکند.
این گونه که به ما کمک میکند تا در زمینههایی که دوست داریم رشد کنیم و به زندگی مطلوبی که مد نظرمان است برسیم یا نزدیک شویم.
و همان طور که میدانیم زمانی زندگی ما به مطلوبیت نسبی میرسد که بخش درونی و بیرونی همزمان به هارمونی و تعادل نزدیک باشد.
به طور مثال من در مبحث توسعه فردی دوست دارم در حیطه مدریت و رهبری خودم را تقویت کنم. این مهارت را به کمک یک مربی کاردان میآموزم و به مدیر لایق و کارآمدی تبدیل میشوم که سازمانم در منطقه مطرح و اول است. من تسلط کامل بر کارکنانم دارم و به خوبی اوضاع سازمانم را مدریت میکنم.
در این جا من به خلاقیت بیرونی دست پیدا کردهام.
حالا ادامه همین مثال با دیدی دیگر
من به سازمانم تعهد دارم و روزانه در حال هدف گذاری و تلاش برای موفقیت بیشتر هستم. جایگاه اجتماعی مطلوبی به دست آوردهام و برند شخصی خودم را دارم. اما…
من از حال درونی خوبی برخوردار نیستم. کار زیاد من را آشفته و نگران میکند. من توانایی مدریت احساس و افکار درونیام را ندارم.
من دچار معیارهای سرسختانه شدهام و موفقیت زندگیام را تنها در مدریت و اول شدن سازمان میبینم.
برای من بزرگ و مطرح شدن سازمانم مهم است، اما، به موفقیت و خلاقیت درونی که به معنای شناسایی و کنترل افکار و احساس است دست نیافتهام و شاید اصلا آن را نشناسم.
در این جا من با کمک توسعه فردی فقط سعی در بهبود یک جنبه از زندگیام کردهام که جنبه بیرونی است.
مثالی دیگر
من دوره متقاعد سازی و سخنوری رفتهام و در متقاعد کردن دیگران استاد شدهام. شغل مناسبی به دست آوردهام و به رفاه نسبی رسیدهام. اما من فردی شکمو هستم و نمیتوانم جلوی ولعم به خوردن مواد مضر را بگیرم. من نمیتوانم خودم را به متعادل و به میزان نیاز خوردن مجاب کنم. در واقع من در متقاعد کردن اشتهایم ناتوانم.
در این جا من باز به خلاقیت بیرونی رسیدهام و پازل زندگی متعادل و هارمونی من ناقص است.
یعنی من روی جنبه بیرونی زندگیام تمرکز بیشتری دارم تا روی جنبه درونیام.
البته همین جا یادآور شویم که زندگی ما هرگز قرار نیست به کمال برسد. ما همواره به سمت کامل شدن در حرکت هستیم و لازمه یک زندگی مطلوب هماهنگی بین بخش فردی و اجتماعی ما است. و توسعه فردی راه و روشی برای پیشرفت شخصی و اجتماعی و داشتن رقابت سالم در جامعه را به ما میآموزد.
یاد یک موضوعی افتادم که پارسال تجربه کردم.
در یکی از کارگاههای تولید محتوای استاد کلانتری عزیز بودیم که استاد اشاره به حمایت کردن اعضای گروه از یکدیگر کرد، این که اعضا در فضای مجازی از همدیگر همایت کنند و پیچ همدیگر را فالو و به دوستان دیگر معرفی کنند. توصیه خیلی خوب و کارآمدی بود. در طی چند روز بعد از مطرح کردن این پیشنهاد دوستان زیادی پیجم را فالو و لایک و شروع به کامنت گذاریهای انگیزه بخش کردند و من هم متقابلا همین کار را میکردم. تقریبا یک ماهی گذشته بود و دوستان سالم و حمایتگری برای یکدیگر شده بودیم که یک روز دیدم همزمان تعدادی از فالورهایم غیب شدند. برایم عجیب بود. چرا این اتفاق افتاد. آنهایی آنفالو کرده بودند که در کارگاه با هم بودیم و به توصیه استاد عمل کرده بودیم. همان دوستان حمایتگر!
دنیای رقابتی امروز نویسنده و روانشناس و تاجر و دکتر و … همه را در بر میگیرد.
ما دورههای توسعه فردی میرویم و هر روز در تلاشیم تا خلاقیمان را زنده نگه داریم. و همین طور نام خودمان را.
تعریف و تاکیدی که جامعه دیداری و رقابتی امروز از موفقیت دارد شواف و مطرح بودن و ساختن برند است.
اما آیا موفقیت بیرونی و برند شدن به تنهایی قادر است ما را برای همیشه به جلو پیش براند.
همهی ما گاهی بُردهایی داشتهایم که یک ساعت بعدش حالمان از همه چیز حتی از هدفی که با تلاش فراوان به آن رسیده بودیم به هم خورده است. با دست و بغل پُر از موفقیت احساس پوچی کردهایم.
رقابت خیلی اوقات ما را تبدیل به آدم آهنی میکند که فقط میخواهد با گامهای سنگین و پر سر و صدا رقبا را کنار بزند.
یادم است در یکی از دورههای توسعه فردی که شرکت کرده بودم مربیام سفت و سخت میگفت تو باید در عرض فلان ماه به این حد از پیشرفت رسیده باشی. گاهی که کم میآوردم و دم به گلایه میگذاشتم فقط با تشر و توپ پر مربی رو به رو میشدم. مربی مهربانی و پیگیری بود. اما، همه چیز را در موفقیت اجتماعی و برنده شدن میدید.
حالا نگاهی به توسعه فردی و نقش آن در موفقیت و خلاقیت درونی بیندازیم.
رسیدن به خلاقیت درونی با توسعه فردی.
در این جا ما میتوانیم از شاخه خودشناسی در توسعه فردی کمک بگیریم که بهتر است از همان اول سراغ متخصصین روانشناسی برویم. خوشبختانه در چند سال اخیر برگزاری دورههای آنلاین در شبکههای اجتماعی و وبسایتها پیشرفت چشمگیری داشته و توانسته به آگاهی و سلامت روان جامعه کمک کند.
شاید برایتان سوال باشد که چرا این قدر به کمک گرفتن از دکتر و متخصص روانشناس تاکید دارم.
همان طور که قبلا هم گفتم من در این چند سال اخیر دورههای توسعه فردی زیادی را شرکت کردم که در همه آنها شاخههایی از روانشناسی عمومی نقش بهسزایی در این دورهها داشته که خیلی هم کمک کننده است.
اما نکته مهم در بحث خودشناسی و روانشناسی عمومی این است که یک روش برای همه جوابگو نیست.
در یکی از دورههای خودشناسی که شرکت کرده بودم شناخت ترسها و پیدا کردن نقطه ضعف و قوت و ساختن جملات تاکیدی مثبت بر اساس آنها مبحث مهم دوره بود. اما من با چندین ماه سعی و تلاش نتوانستم با آن ارتباط بگیرم. این روشی نبود که من را به حال خوب و موفقیت برساند.
البته شناسایی ترسها و پیدا کردن نقاط ضعف و قوت خیلی کمک کننده و آگاهی دهنده بود. اما من تا همان جا پیش رفته و متوقف شده بودم.
این روش برای من مانند مراجعه به پزشک و شرح علائم و تشخیص اولیه و احتمالی بود. ریشهیابی بیماری و درمانی در کار نبود.
خلاقیت درونی و خودشناسی زمانی حاصل میشود که ما مسئلهمان را مانند بیماری تشخیص دهیم و آن را درمان یا تحت کنترل داشته باشیم که این خود نیاز به متخصص دارد.
از آنجایی که من به شخصه کمالگرا هستم و البته کمالگراییام خیلی جاها من را از مسیرم باز داشته اما در مورد مبحث خودشناسی به کمکم آمد و توانستم با کمک یک متخصص در این زمینه تا حدود خیلی زیادی خودم را بشناسم و به دنیای درونم واقف شوم.
برگردیم به مثالهای بالا، مدیر موفق و سخنور متقاعد کننده، هر دوی آنها از خلاقیت بیرونی برخوردار بودند و تسلط خوبی به اوضاع بیرون داشتند. اما از درون کنترلی روی افکار و احساس خود نداشتند. در واقع پازل زندگی مطلوب آنها ناقص بود. مانند خانهای که از بیرون نمای چشمگیری دارد اما اسکلت بندی و دیوارههای ساختمان ضعیف است و صاحب خانه بیشتر هزینه را صرف نمای بیرونی ساختمان کرده تا پی و شالوده آن.
توسعه فردی لازمه زندگی در هر عصر و هر سنی است. منتهی مانند دروس ابتدائی و دانشگاهی باید پیش نیازها را رعایت کرد تا به خلاقیت و موفقیت رسید.
اول باید پی و اسکلت بندی و دیوارههای ساختمان روانمان را محکم و استاندارد کنیم و بعد به خلاقیت در نمای بیرونمان بپردازیم.
آخرین دیدگاهها