دلم میخواهد برگها همینطور تلمبار شده در کوچه و خیابانهای آبادی بمانند تا آدمیان بالاخره پیغامشان را از کُنجی و گوشهای بشنوند و به جریان پر امتداد زندگی برگردند.
بارها شده بود برای پیدا کردن وسیلهای روی طاقچه دستم به آینه خورده بود و تنم مور مور شده بود.